|
جمعه 13 فروردين 1395برچسب:, :: 15:16 :: نويسنده : ریحوووووون↖(^ω^)↗
آآآآآآآآآآآآآآآآ حالابیااااااااااااااااااااااااا.......
هی میرم جلوی آینه قر می دم...یاد جن که میوفتم مث بچه ها لب ورمی چینم یه گوشه افسرده میشینم...
مامانمم هی زیر لب می گه خل شد رفت...!
میگن حمیرا آلزایمر گرفته...یعنی خاطرات شمال یادش رفت؟؟/
نمی دونم کجا میخوایم بریم بابام میگه می ریم یه امامزاده که خیلی معجزه شده...انقدر از اینجور چیزا دوست دارم...انقدر ذوق کردم دریا کنار و آتریسا رو یادم رفت...
می گه یک درختی داره که هر برگش یه جوره...واااااااای دوست دارم زود برم ببینم...
بعد از ظهرم می رم چکاپ برای مدرسه...
چی بگم از چکاپ مدرسه...؟؟؟؟؟رفتیم مطب هلک هلک نشستیم...خانومه منشیه به من گفت دختر خانوم بیا؟
-من؟
-هوم...
رفتم یه سوالایی پرسید چمیدونم قوزک پات چطوره ؟چه خبر از گودی کمرت؟قفسه سینت خوبه ایشالا؟با یه سری چیزای دخترونه...
یه سولایی پرسید بعد گفت اینا رو به همراه شناسنامت ببر دکتر...چشمی گفتمو جای مامانم نشستم...
نشستم.... نشستم... نشستم...زیر پام آمازون دراومد منشی هم داشت بافتنی می بافت منم با چشام درودیوارو می خوردم...یه چیز می گم یه چیز میشنوی به ولله قسم از همون لحظه که وارد شدیم حس کردم به دهه هفتاد برگشتم...رو دیوارای سالن گلدوزی های قاب شده بود و چند تا تابلوی قدیمی اما گرون...میز منشی هم عینهو کرکره بود...قدیمی...درهاشم از این درقدیمیا بود صندلی مراجعه کننده ها چوبی بود...عین مطبای دهه های 60و70که توی تلویزیون دیدم...تنها چیز نو اونجا دستگیره های درش بود که حتما پوکیده بوده مجبورااااااا درستش کردن...
بعد بوقی نوبت ما شد رفتیم تو...اون جا قدیمی تر با یه دکتر که لباساش مال عهد بوق بود...کفشای تخم مرغی قرمز اونم جیییییییغ...شلوار لی دمود شده...
انقدر حواسم به اونا بود که یادم رفت سلام کنم...دکی خانوم پیش دستی کرد و سلام کرد نشستم رو صندلی یهو گفت پاشو مانتوتو دربیار...شالتم دربیار...
جاااااان؟ با تعجب باشه ای زیر لب گفتم ... معاینم کرد گوشامو...ته حلقمم دید...
بعد یه سری سوال درمورد وضعیت جسمی وقتی ورزش می کنم پرسید بعدم بی خیال گفت:
-پاشو لباستو درآر...شلوارتم دربیار...
بعللللللللللللللللله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عمرا دکی جون دور منو خط بکش...
مامانم چشم و ابرو واسم اومد و از مجبوری پیرهنمو درآوردم...واااای دو تغار عرق ریختم از روی شرم...
-چرا شلوارتو درنمیاری؟؟؟
-خوب زیرش لباس ندارم...
-همین کارا رو می کنین شما دخترا که...ســـانــســـسور این قسمت پلیزز
یه نگاه بهم کردو گفت:
-اشکال نداره...شلوارتو تا میرسه بکش بالا
بالاتر
-از این بالاتر نمی ره...
-کسی که زیرش لباس نداره همینه دیگه...
واااای...قیافم عینه اینایی که میخوان برن گل لقد کنن شده بود...
حالا باز دستور دادن این شروع شد...
-اینوری شو...اونوری شو...پشتتو بکن به من...
رو به مامانم گفت:
-خوب دخترتون گودی کمر داره و کف پاش صافه پیشنهاد می کنم یه ارتوپد برین...
خلاصه بعد کلی سفارش یه آزمایش خون و یه سونو برام نوشت...
اومدیم بیرون و غرغرای من شروع شد...
-واای مامان...!! من از اون روز فکر می کردم خوش اندامم...نمی دونی که...وقتی به مهره های کمرم نگاه می کرد فکر می کردم فلج مادرزادم...مامان وقتی...
زد پس کلیپسم که اون چنگکاش رفت توپوست سرم...
سوار اتوبوس شدیم تا من تو جامعه بر بخورم...نشستیم ی خانوم سانتال پانتال نشست روبروم...یه نگاه گذری بش کردم رومو کردم طرف خیابون...دیدیم زرت و زرت نگام میکنه...یهویی کلمو تاب دادم که غافلگیر شد نشست سرجاش...
رفتیم خونه...وقتی به خودم نگاه کردم دودستی کوبوندم تو فرق سرم...
-اوه اوه مامان من چرا این شکلی ام مث زامبیا شدم...؟؟؟همه آرایش چشمم پریده بیرون
حق داشت زنه اونجوری نگام می کرد...
از روی افسردگی و خلاصه اینجور چیزا رفتم تو تراس خوابیدم پشه بندم نزدم تا سوسکه بیاد با شاخکاش بخورم...یه جور خودکشی غیر مستقیم...
بیدار که شدم دیدم ساعت نه شبه...
-مامان گشنمه...
-فردا باید بری آزمایش خون نباید چیزی بخوری...
پلومرغ هم داشتیم...بابا مم دولپی می خورد...خوش بحالت بابا...رفتم صلاه خوندمو با خاطری آزرده و شکمی پرسروصدا خوابیدم...و بگم از فردا که مرگو جلوی چشام دیدم... و برای اولین بار غش کردم... نظرات شما عزیزان: MANI
![]() ساعت15:32---13 فروردين 1395
ای بابا زااارت
![]() پاسخ: ای ننه ...ریقققق MANI
![]() ساعت15:29---13 فروردين 1395
حیف عشقت نی؟
![]() پاسخ: ببند گاله رو باووو... گم میشی یا بگممت؟ MANI
![]() ساعت15:26---13 فروردين 1395
ولی خوبه سوتی هاتو موقعی که ناراحتی بخونی شاد میشی...لینکت کردم...انقدرم فلسفه نباف
. پاسخ: عشقم میکشه ببافم بتوچه بزمجه... اوکی لینک شدی MANI
![]() ساعت15:23---13 فروردين 1395
عزیزم خیلی خولی...
. ![]() پاسخ: نیست تو استادمی از تو یاد گرفتم ![]()
![]() |